به گزارش بیداربورس، پیمان مولوی، کارشناس اقتصادی در دنیای اقتصاد نوشت؛ در ابتدا همه چیز زیبا و چشمنواز بود، اما فقط دو دور چرخش کافی بود تا نتایج آن توهم جنگلداری علمی هویدا شود. آلمانها دچار مرگ جنگل شدند و به جای افزایش محصول، شاهد آفت شدید بودند، میدانید چرا؟
آنها در تولید چوب و افزایش درختان و جنگلهایی شسته و رفته، نقش خزهها، سرخسها، زنبورها و قارچها را نادیده گرفتند و کل اکوسیستم را با سادهسازی نسنجیده خود نابود کردند. حالا نوبت بهداشت جنگل بود، زنبور رها میکردند و سعی میکردند که جزئیات اکوسیستم را عینیسازی کنند. شاید بپرسید که این امر چه ربطی به بورس در ایران دارد؟
حق دارید؛ از جایی غیرمنتظره شروع کردیم، اما بسیار مربوط است. مشکل در سادهسازی شدیدی است که دولتها عاشق آن هستند! تقریبا در تمام جهان هم رواج دارد اما در ایران به صورت افراطی.
سادهسازی هر چیزی و از همه خطرناکتر سادهسازی اکوسیستمهایی پیچیده مانند اقتصاد و زیرسیستم آن یعنی بازار سرمایه با میلیونها کنشگر و میلیاردها تصمیم، اتفاقی است که این روزها شاهد آن هستیم.
وقتی در سال ۱۳۹۸ در انتهای سال دیگر کسی نمانده بود تا در صف دعوت مردم به بورس قرار نگیرد و همه از هم پیشی میگرفتند، معلوم بود آن سادهسازی کارش را میکند و بسیاری از افراد در سطوح مختلف بدون درک ریسک و لاجرم مدیریت ریسک در حال سادهسازی بازار سرمایه هستند. بازاری که یک اکوسیستم تمام عیار است و متاسفانه بسیاری آن را مانند کاشت چند درخت منظم در جنگلهای پروس ساکسونی میبینند.
بورس را نمیشود ساده کرد. بورس اصولا پیچیده بوده و از همه مهمتر ریسک سیستماتیک جزو لاینفک آن است؛ درخواست برای ورود دولت برای حمایت از بازار سرمایه در شعار زیباست اما به نظر نگارنده همانقدر خطرناک خواهد بود که مرگ جنگلهای ساکسونی.
چه خوب بود دولتها از سادهسازی و سادهانگاری این اکوسیستم دست برمیداشتند، مثلا حذف دامنه نوسان یا اقتصاد دستوری و بخشنامهای و قیمتگذاری که خود از مظاهر سادهسازی اکوسیستم اقتصاد است. اگر دامنه نوسانی در مرداد ۱۳۹۹ نبود ما تا امروز شاهد این همه جنگ اعصاب نبودیم و البته میتوانستیم شاهد بازیابی طبیعی بازار سرمایه باشیم.
در تحلیل وضعیت کنونی بورس آنچه که نباید از آن غافل شویم این است که عدمتناسب در بازدهی یک بازار به مرور توسط بازارهای موازی جبران میشود. تا زمانی که سادهسازیهای خطرناک در اقتصاد ایران ادامه دارد و رویکرد سیستمی به اکوسیستم نداریم، شاهد اقتصادی ذینفعانه خواهیم بود. نتیجه این امر هم چیزی نیست جز اینکه برخی از این سادهسازیها منفعت میبرند و مانند تخصیص ارز ۴۲۰۰، قیمتگذاری دستوری سیمان و فولاد و مرغ با تکیه بر شعارهای حمایتی، از این نگاه یاد شده به بازار سرمایه برای خود منافعی دست و پا خواهند کرد.
فرض کنید که بازار سرمایه به نحوی مورد حمایت دولت قرار بگیرد که بدون اعمال تغییرات مهمتر نظیر آنچه که اشاره شد، تنها شاخص بورس افزایشی شود. در چنین حالتی باید رفتهرفته انتظار داشته باشیم که این عدمتعادل در میان بورس و بازارهای دیگر خود را جبران کند. همانطور که در سال ۹۹ شاهد بودیم؛ جایی که تقریبا در بازه زمانی کوتاه پس از افت شاخص کل، قیمت در سایر بازارها رشد کرد و بهرغم آنکه در پایان این سال، بورس نوسان قابلتوجهی را به ثبت رساند اما بازارهایی نظیر طلا، ارز و مسکن تقریبا تا حد زیادی توانستند خود را به بورس نزدیک کنند.
مشکل اصلی اما این است که با دخالت در یک بازار، مکانیزمهای عادی حاکم بر اقتصاد دچار خدشه میشود. این به آن معناست که برای بازگرداندن شرایط به حالت عادی باید از سایر بازارها نیز حمایت شود.
این دقیقا وضعیتی مشابه آن چیزی است که در خصوص جنگلهای ساکسونی رخ داد. سادهسازی مساله و تصمیمگیری بر اساس آن در نهایت منجر به عدمتعادل در اکوسیستم و بازارها میشود. البته اینکه میگوییم بازار باید کار خودش را انجام دهد به این معنا نیست که دولت نقشی برای سیاستگذاری ندارد. بلکه به این معناست که سیاستگذاری دولت باید با هدف رشد اقتصادی باشد.
نکته بعدی که بسیار حائز اهمیت است بحث کنترل ریسک برای سرمایهگذاران است. ما در حوزه مدیریت ریسک سه چرخه داریم؛ چرخه شناسایی ریسک، ارزیابی ریسک کنترل و یک تکرار مجدد. زمانی که دولتها وارد حوزه دخالت در بازار میشوند، به دلیل ایجاد اطلاعات نامتقارن، برای افرادی که در بحث ارزیابی و مدیریت ریسک فعال هستند، مشکلات عدیده به وجود میآورند. برای مثال هر گونه تغییر در نرخ بهره میتواند تاثیرات قابلتوجهی را بر حوزه نرخ بهره حقیقی داشته باشد. به همین دلیل چه در ایران چه در سایر کشورها اگر قرار باشد برای نجات یک بازار و جلوگیری از تخریبهای خلاق، شروع به دخالت در اقتصاد کند سایر بازارها هم لاجرم به بازده آن بازار خواهند رسید و این امر میتواند چرخهای بیپایان را بهوجود بیاورد.
نظر شما